تو زندگی همه آدمها روزهای سخت و تلخ وجود داره اصلاً تا این ناخوشیها نباشن قدر روزهای خوب رو کسی نمی دونه همیشه سعی کردم تو سختیها و تلخیها مزاحم اطرافیانم نشم و سعی کردم مراعات حالشون رو بکنم اگر چه می دونم رسم درستش اینه که باید با هم باشیم . اما این اخلاق بد یا خوب یه جورایی نهادینه شده برام

روزهای سختی بر ما گذشت اما آروم آروم با یه رعد و برق و طوفان و بارون تند رنگین کمان رو هم دیدیم

خواب دیدم دریا وحشی شده و امواجش تا پنجره های خونه اومده بالا و آب داخل خونه رو داره می گیره من دخترکم رو بغل کردم و دست همسرم رو گرفتم باهاشون صحبت می کردم و آرامش بهشون می دادم طوفان تموم شده بود اثری هم از خرابیها نبود. از خواب بیدار شدم و صدقه گذاشتم کنار

جمعه این هفته مادرم بعد از یکماه منو دید و شرح ماوقع که همسرم برایش تعریف کرده بود رگهای گردنم رو بوسید و گفت چه غیرتی داشتی پسرم ولی کاش می گفتی دعاتون کنم گفتم ترسیدم طاقت نیاری می دونستم تموم می شه همه چی .

حالا حتما باید دل مادر و پدر بشکنه که دعاشون کارساز بشه؟

+ مدتی اینجا ننوشته بودم یه جورایی دست و دلم به نوشتن نمی رفت اما حتما سه نامه باقیمانده نوشته می شن و نیتم نوشتن 40 نامه بوده که تصمیم دارم تا شهریور تمومش کنم. .



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Bryan ◄ یـواشــکیــــــــــ► بیمه پاسارگاد خانه ساندویچ بانو(مارلیک) Casey سایت تخصصی پژوهشی ماورا بهاره Michael تکنولوژی ساخت میزمدیریتی